چیزی شبیه شعر

سروده های آدم

اما نبود

حاصل جمع من و تو ما نبود

قطره ای از من در آن دریا نبود

در میان موج موج خنده ات

ساحل آرامشی پیدا نبود

گفته بودی جای من در قلب توست

در میان قلبت اما جا نبود

این مسافرخانه پر مشتری

جای مجنونی چو من شیدا نبود

دور از غوغای تلخ زندگی

خلوتی می خواستم ، اما نبود

+ نوشته شده در  شنبه 20 مرداد 1397ساعت 12:44  توسط آدم ADM 

توبه تنهایی

عشق زیباست اگر عاشق لیلا باشی

در بیابان جنون غرق تماشا باشی

زندگی فایده اش چیست اگر می خواهی

روز و شب غمزده روز مبادا باشی

جای یک چاله پر آب همان بهتر که

قطره باشی ولی در دل دریا باشی

روزگاری که در آن دوست کند توبه ز عشق

بهتر آن است که دور از همه تنها باشی

ای که با خنده دل از عالم و آدم بردی

وقت آن است که پایان زلیخا باشی

+ نوشته شده در  چهارشنبه 17 مرداد 1397ساعت 19:40  توسط آدم ADM 

نجوای عشق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه 17 مرداد 1397ساعت 12:31  توسط آدم ADM 

اسرار ازل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 16 مرداد 1397ساعت 11:23  توسط آدم ADM 

انتخاب و پشیمانی


افتاد بر پیشانی ام خط پریشانی
وقتی شنیدم در کنار من نمی مانی
گفتی فراموشت کنم، حرف غریبی بود!
این کار ممکن نیست، خیلی خوب می دانی
از عشق کردی توبه، من اصلاً نمی فهمم
آیا گناه است این‌چنین احساس انسانی؟
آوار شد بر باورت، حس عجیب شک
من ماندم و قلبی شکسته، رو به ویرانی
خود را نکن درگیر دانستن که همراه است
هر خط دانش با هزاران صفحه نادانی
هرگز یقین در تور عقل ما نمی افتد
معنای انسان انتخاب است و پشیمانی
اقرار کن غمگین بی من بودنی، وقتی
این آیه‌های عشق را با گریه می خوانی

+ نوشته شده در  چهارشنبه 10 مرداد 1397ساعت 14:42  توسط آدم ADM 

هیچکس

مثل گلی که در حصار خار و خس باشد

بیزارم از عشقی که در دام هوس باشد

فصلِ بهار و آسمانْ آبی و گلْ خندان

بیچاره آن بال و پری که در قفس باشد

ما را که دل پر می‌زند در حسرت دیدار

حتی نگاه زیر چشمی نیز بس باشد

در شهر نیرنگ و دورویی، اهل‌دل باید

با غصه‌ها همراه و با غم هم‌نفس باشد

جایی که هر ناکس، کسی باشد برای خود

بهتر که آدم بین آنها هیچکس باشد

آنجا که دیگر زندگی شد سخت‌تر از مرگ

ای‌کاش داس مرگمان در دسترس باشد

+ نوشته شده در  سه شنبه 9 مرداد 1397ساعت 11:00  توسط آدم ADM 

اما نشد!

تشنه ام تشنه ، به من یک جرعه شبنم می دهی؟

نیمی از آن سیب سرخت را به آدم می دهی؟

دوست تر دارم بسوزم در نگاه گرم تو

شعله ای از شمع چشمانت به بالم می دهی؟

مثل ابراهیم در آتش ، گرفتار توام

از لبت آیا به من یک قطره زمزم می دهی؟

من که از شادی ندارم سهم در دنیای تو

قسمتم را لااقل از آن همه غم می دهی؟

زخم دوری تو از صبرم فراتر رفته است

قلب خونین مرا یک نامه مرهم می دهی

سخت کوشیدم فراموشت کنم ، اما نشد

نا زنینم! بی وفایی یاد من هم می دهی؟

+ نوشته شده در  يکشنبه 7 مرداد 1397ساعت 11:19  توسط آدم ADM 

آوار دل

         ديگران در كار آب و نان و ما در كار دل

ما هوادار دل  و آنان  پي  انكار  دل

مركز  دايره  هستي  ما چشمان  او

دور رويش در طواف جاودان پرگار دل

بي خبر از دل،نمي دانم چه آمد برسرم

بايد از ديده  بگيرم  گاه گاه  اخبار دل

گفته بودي در دلم پنهان كنم راز تو را

فاش شد در قطره هاي گريه ام اسرار دل

بخت ما انگار چپ افتاده با ما مثل تو

ما  پي  شادي  تو  و  تو پي  آزار دل

          آنچنان محو تماشاي شما بودم كه  شد

مثل بدمستان رها از دست من افسار دل

دوري تو لرزه ها انداخت در ارگ دلم

مي شوم  ويران و تو مي ماني و آوار دل

         پيش پاي دوست همچون بيد سرخم كرده ام

مي نهد با غمزه هايش بار هي بر بار دل

+ نوشته شده در  شنبه 6 مرداد 1397ساعت 11:49  توسط آدم ADM 

از تو چه پنهان!

تو و شانهٔ باد و زلف پریشان

من و حسرت و آه و دو چشم گریان

تو می‌رفتی و من پی خاطراتت

محله محله، خیابان خیابان

در این خشک‌سالی مهر و محبت

نگفت آسمان حرفی از ابر و باران

نه گوشم شنید عاشقانه صدایی

نه شد دیدگانم به یک خنده مهمان

به چشمان تو بسته بودم دلم را

بریدی چه ساده، شکستی چه آسان

ندارم پس از تو به دنیا امیدی

ندارد امیدی به‌جز عشق انسان

پس از آن شکستن، پس ازآن بریدن

امیدم به مرگ است، از تو چه پنهان

+ نوشته شده در  چهارشنبه 3 مرداد 1397ساعت 12:23  توسط آدم ADM